به گزارش سرویس وبگردی خبرگزاری صدا و سیما ، پس از دستگیری امام خمینی(ره) در نیمه شب نیمه خرداد۴۲حوادث خونینی در تهران و شهرستانها رخ داد و در نهایت شاه مجبور به فرستادن امام به داودیه، قیطریه و سپس قم شد.
*انتقال به پادگان عشرت آباد
امام را روز ۴ تیر ماه ۴۲ ش، از زندان قصر به پادگان عشرت آباد منتقل کردند و در این مکان به مدت ۴۰ روز نگه داشتند. امام در این مدت علاوه بر عبادات روزانه و قرائت قرآن و دعا به مطالعه کتابهایی پیرامون انقلاب مشروطیت، استقلال هند، استقلال اندونزی و... نیز میپرداختند. در همین مدت تنی چند از علما و روحانیون، از جمله برادر بزرگ امام آیتالله پسندیده توانستند با ایشان ملاقات نمایند. در این دیدار بود که امام غیرمستقیم در جریان مهاجرت علمای شهرستانها به تهران قرار گرفتند و پس از اطلاع از تعطیلی بازار و دروس حوزه، دستور بازگشایی بازار و شروع دروس را دادند. وقتی که حضرت امام را از زندان قصر به زندان پادگان عشرتآباد آوردند، نخست ۲۴ ساعت در یک سلول انفرادی در سمت درِ غربی پادگان بازداشت نگه داشتند.
*آیتالله پسندیده از خاطرات این دورهی زندان امام میگوید
زمانی که حضرت امام در پادگان عشرت آباد تهران زندانی بودند آقای حاج شیخ علی رامهرمزی، معروف به بهبهانی برای عیادت ایشان به تهران آمد و به منزل حاج آقا رضا زنجانی وارد شد و من در آنجا به دیدن ایشان رفتم. آقای سید کاظم شریعتمداری هم به دیدن ایشان آمده بود. در همان ساعتی که ما آنجا بودیم، مأمورین آمدند و به آقای بهبهانی رامهرمزی فشار آوردند که شما برگردید بروید، چرا به تهران آمدید؟ ایشان هم گفتند: «من حرفی ندارم و بر میگردم.»، ولی آقای شریعتمداری تلفنی با یک مقامی که احتمالا از سازمان امنیت بود صحبت کرد و گفت: «آقای بهبهانی خودش میرود به او متعرض نباشید.» آنها هم به مأمورین دستور دادند که متعرض نباشند. فقط من و آقای حاج شیخ فضلالله محلاتی و حاج آقا رضا زنجانی پیش آقای بهبهانی بودیم و بقیه رفته بودند.
ما توی اطاق نشسته بودیم که دیدم از پله ایوان منزل ایشان یک آقای محترم و معمم بالا آمد و تا آمد، آقای حاج شیخ فضلالله نجفی که نشسته بود به ما گفت: «شما بروید!» من گفتم: «این آقا میآید خوب نیست ما برویم!» گفت: «این آقا، بهبهانی است و از بهبهانیهای معروف نیست، روابط زیادی با دولت دارد و صلاح نیست که شما با او ملاقات کنید، بهتر است بروید.» ما هم رفتیم.
*برگزاری جلسات برای ادامه حرکت قیام
در هر صورت، جلسات زیادی در این رابطه برگزار میشد و ما هم در این جلسات شرکت میکردیم. ضمناً با امام هم روابط محرمانهای داشتیم که گاهی پیغامی به ایشان میدادیم و ایشان هم پیغام به ما میدادند. مرحوم برادرمان آقای هندی هم با واسطه هایی، توانستند در زندان با امام ملاقات کنند، من هم تقاضای ملاقات کردم، موافقت نکردند.
تا اینکه به وسیله ارتباطی که با برادرزاده نصیری، رئیس شهربانی وقت داشتم، درخواست ملاقات کردم؛ نصیری هم موافقت کرد و به اتفاق یکی از دوستان برای ملاقات امام به عشرت آباد رفتیم. وقتی به در پادگان رسیدیم، گفتند: «ماشین حق ندارد داخل محوطه باغ پادگان بیاید.» از ماشین پیاده شدیم و به داخل باغ رفتیم. اول باغ دست چپ، ساختمانی بود که مأمورین شهربانی در آنجا سکونت داشتند.
وقتی وارد شدیم فقط دو صندلی در آنجا بود که روی یکی از آنها رئیس پادگان نشسته بود و من هم روی صندلی دیگر نشستم. به او گفتم که: «میخواهم با آقا ملاقات کنم.» او گقت: «پسر آقای محلاتی آمده است که با پدرش ملاقات کند، هر وقت برگشت نوبت شما میشود.»
نوبت ما که شد با همان رئیس پادگان برای ملاقات امام رفتیم. به من گفت: «شما فقط احوالپرسی کنید و در امور سیاسی با آقا صحبت نکنید.» گفتم: «بسیار خوب، من خودم میدانم.»
*آقا مشغول نماز است.
وارد محوطهای شدیم که از باغ جدا شده بود، ولی دیوار نداشت. رفتند که به امام اطلاع بدهند، هنگامی که برگشتند، گفتند: «آقا مشغول نماز است.» رئیس پادگان گفت: «ما میرویم در یکی از همین اتاقها منتظر میشویم تا آقا از نماز فارغ شوند.» طولی نکشید که آمدند و گفتند: «آقا از نماز فارغ شدهاند.» سپس ما به اتاق امام رفتم. در اتاق، تختی بود و امام روی آن نشسته بودند.
چند صندلی هم داخل اتاق بود. امام از تخت پائین آمدند و روی صندلی نزدیک من نشستند. رئیس پادگان نیز نشست، ولی دو مأمور سرپا ایستادند. من با امام صحبت کردم و تمام مطالب را به ایشان گفتم.
*اعلام حضور علما در تهران و تعطیلی بازار و حوزه علمیه
اظهار داشتم: «آقای شریعتمدار تقاضای ملاقات دارند موافقید یا خیر؟» گفتند: «مگر ایشان به تهران آمدهاند؟» گفتم: «آری، تازه آمدهاند و منزل آیتالله خوانساری وارد شدهاند. ایشان پرسیدند: «چرا آمدهاند؟» پاسخ دادم: «کار داشتند!» آنگاه گفتم: «آقای یاوری و آقای بحرالعلوم هم از رشت آمده بود. آیتالله هاشم آملی (که در تهران بودند) سلام رساندند، آقای میلانی هم آمده بودند و سلام رساندند» و یکیک اسامی علما را گفتم که ایشان متوجه بشوند همه در تهران جمع شدهاند. آنگاه پرسیدم: «اجازه میدهید شهریه طلاب قم را منظم بپردازیم؟» گفتند: «بله.» گفتم: «آقای آملی ظاهرا تقاضا داشتند اجازه بدهید بازارهای تهران و شهرستانها که تعطیل است باز شود.»
امام پرسیدند: «مگر تعطیل است؟» گفتم: «آری تعطیل است.» گفتند: «باز کنند، مانعی ندارد.» گفتم: «حوزههای درس هم تعطیل است، اجازه میدهید درس شروع شود؟» گفتند: «آری» غرض من از این سوال و جوابها این بود که ایشان را به مهمترین اوضاع کشور و پیامدهای دستگیری معظمله آگاه سازم. ایشان هم کاملا از اوضاع مطلع شدند و سپس خداحافظی کردیم و به منزل برگشتیم تا در جلسات شرکت کنیم.
*روایت حاج سید احمد خمینی
فرزند حضرت امام، حاج سید احمد خمینی در این باره میگوید: امام سختترین شبهای زندگی را زمانی میدانند که ایشان را به سلول انفرادی در حبس منتقل کردند. چرا که مأموران رژیم برای آزار روحی ایشان فردی را در سلول مجاور شکنجه میدادند و صدای ضجه و فریاد وی بلند بود. امام برای اینکه دیگر آن فرد را شکنجه نکنند نذری کرده بودند. ایشان بعدها به من فرمودند: آن شب از سخت ترین شب های زندگیم بود.
پس از آن، به زندانی در سمت شرق پادگان عشرتآباد منتقل شدند و تا ۱۱ مرداد ۱۳۴۲ در حبس بودند.
*ملاقات مردم با مراجع و علما و کسب تکلیف
در حالی که سران رژیم و دستگاههای تبلیغاتی رژیم مرتب از محاکمه، اعدام امام سخن میگفتند، مردم هم گروه گروه با علما و مراجع تقلید ملاقات میکردند و نسبت به این برخوردهای رژیم اعتراض میکردند و خواستار آزادی امام بودند. مراجعه مکرر مردم در تهران و شهرستانها به منازل علما و مراجع تقلید موجب گردید دولت با نمایندگان علما از طریق مذاکره زمینه آزادی امام را فراهم کند تا اینکه تصمیم گرفت ایشان را از زندان به خانهای در شمال تهران منتقل و به صورت حصر نگهداری کند.
*روایت آیت الله پسندیده از ملاقات با امام
آیت الله پسندیده، برادر بزرگ امام که موضوع را پیگیری میکرد، در خاطرات خود در این رابطه مینویسد: «به وسیله آقای پناهی که داماد همشیرهمان بود و در عشرتآباد معلم بود (گرچه نظامی هم نبود، ولی استاد نظامیان بود) پیغامی به امام دادیم. من مطلبی را به این شرح خدمت ایشان نوشتم که: «شما را بنا است امروز آزاد کنند و پاکروان برای آزادی شما به آنجا میآید و قصد دارد شما را به منزل «نجاتی» ببرد و نجاتی آدم خوشنامی نیست. صلاح نیست شما به آنجا بروید؛ لذا موافقت نکنید.» من آن کاغذ را به پناهی دادم و او هم پیغام را به امام رساند، امام در پاسخ نوشتند: «ما راهی نداریم جز اینکه قبول کنیم و به منزل نجاتی برویم، ولی بیش از یک شب در آنجا نیستیم؛ و بعداً منزل بگیریم، فعلاً رفتن به آنجا اشکالی ندارد...» هنگامیکه نزدیک بود امام آزاد شود، مهندس کشاورز دامادمان را به اتفاق اخوی، مرحوم آقای هندی، فرستادم به طرف عشرتآباد که دم در ورودی منتظر امام بشوند، ولی مأمورین اجازه ندادند و نگذاشتند بمانند و آنها برگشتند، طولی نکشید که امام را آزاد کردند و به منزل نجاتی در داودیه فرستادند.»
*ملاقات رییس ساواک با امام خمینی در تهران
قبل از انتقال امام به داودیه، امام و آیتالله سید حسن قمی را به دفتر ستاد پادگان میبرند تا حسن پاکروان رئیس ساواک وقت به همراه مولوی رئیس ساواک تهران با امام دیدار داشته باشند. شرایط این دیدار فراهم میگردد.
پاکروان در ابتدای سخناناش از موضع نصیحت وارد گفتگو میشود و نکاتی را خطاب به آنها ذکر میکند که امام در سخنانی به این ملاقات و حرفهای پاکروان ضمن بیان خاطرهای اشاره کرده و میفرمایند: من از حبس که بنا بود بیرون بیایم، آمدند گفتند که شما بیایید آن اتاق. یک اتاق بسیار بزرگی و مجلّلی بود؛ ما رفتیم آنجا دیدیم که رئیس سازمان آن وقت که حالا هم کشتندش ـ حسن پاکروان ـ آنجاست آن و مولوی است، ایشان شروع کرد صحبت کردن که سیاست یک امری است که دروغ گفتن است، خُدعه کردن است، فریب دادن است؛ از این چیزها، الفاظ جور کرد و آخرش هم گفت: «پدر سوختگی» است! و این را شما بگذارید برای ما.
من به او گفتم که این خوب، مال شما هست! این به این معنا اگر سیاست است خوب، مال شماست. این همین را برداشتند در روزنامه نوشتند که ما تفاهم کردیم با فلانی در این که در سیاست دخالت نکند. من هم وقتی آمدم بالای منبر گفتم که مطلب این بود. تا اینکه بالاخره، در روز ۱۱ مرداد ۱۳۴۲ حضرت امام را تحتالحفظ به منزل «نجاتی» در داودیه منتقل کردند.
*حصر در منزل داوودیه
مأموران رژیم روز ۱۱ مرداد ۱۳۴۲ حضرت امام را تحتالحفظ به منزل «نجاتی» در داودیه منتقل میکنند. دستگاههای امنیتی رژیم که گمان میکردند داودیه نقطه دور افتادهای است در روز جمعه که مطبوعات منتشر نمیشد در بهترین فرصت امام را انتقال دادند. روز بعد روزنامهها خبری را به دستور ساواک منتشر کردند تا در نظر مردم چنین وانمود کنند که انتقال امام از زندان به محل جدید به دلیل تفاهمی بود که میان ایشان و «مقامات انتظامی» بوجود آمده است. این خبر چنین بود: «طبق اطلاع رسمی که از سازمان اطلاعات و امنیت کشور و اصل گردیده است، چون بین مقامات و حضرات آقایان خمینی، قمی و محلاتی تفاهمی حاصل شد که در امور سیاسی مداخله نخواهند کرد و از این تفاهم اطمینان کامل حاصل گردیده است که آقایان برخلاف مصالح و انتظامات کشور عملی انجام نخواهند داد، لذا آقایان به منزل خصوصی منتقل شدند.»
*بی اثر شدن خدعه رژیم
غرض رژیم از بردن امام به داودیه، دور نگه داشتن ایشان از مراکز پر جمعیت تهران بود، چرا که میدانست اگر ایشان را در خود تهران آزاد سازد موجب پدید آمدن شور و هیجان و موج سهمگینی خواهد شد. ولی علیرغم کلیه تدابیر امنیتی، تدارکات، پیشبینیها و پیشگیریهای دامنهدار و همه جانبه هنوز ساعتی از آزادی امام نگذشته بود که خبر آن برقآسا در سراسر تهران انعکاس یافت و تهران را تکان داد؛ و مردم فوج فوج به دیدار امام در داوودیه رفتند. در نخستین ساعات ورود امام به داوودیه چند نفر از برجستهترین علمای مهاجر و نیز علمای تهران به دیدار ایشان شتافتند.
مردم به محض اطلاع برای دیدار امام روانه محل اقامت ایشان شدند، به طوری که خیابانها و کوچههای اطراف، مملو از جمعیت مشتاق گردید و عبور و مرور خودروها به سختی صورت میگرفت. از نخستین ساعات صبح روز شنبه ۱۲ مرداد، مغازهداران تهران و شهرستانها به مناسبت آزادی نسبی امام، بر سر در مغازههای خود پرچم نصب کرده و چراغانی نمودند و میان مردم شیرینی و شکلات توزیع کردند.
*بررسی سند ساواک درباره آزادی امام در روز جمعه
هجوم سیلآسای مردم به سوی اقامتگاه امام موجب شد، ملاقات با ایشان در پایان روز دوم اقامت از سوی مأموران ساواک و شهربانی ممنوع شود. امام خمینی سه روز پس از اقامت در داوودیه به منزل دیگری در قیطریه منتقل شدند. در این منزل نیز ایشان ۸ ماه اقامت داشتند.
در اسناد ساواک آمده است: روز جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۴۲، پاکروان، «رئیس سازمان امنیت ایران» ساواک به دیدار امام خمینی در پادگان عشرتآباد رفت و خطاب به سرهنگ مولوی، رئیس ساواک تهران، اظهار داشت که «وسایل و اقدامات آزادی آقا را فراهم کنید که همین امروز از اینجا بروند.
مولوی پاسخ میدهد: امروز جمعه است و از مقامات مربوطه پادگان کسی اینجا نیست. ناچاریم آزادی حضرت آیت الله را به فردا موکول کنیم. پاکروان اظهار داشت: فرمان است که همین امروز آقا آزاد شوند؛ لذا ساعت ۳۰/۱۴ روز جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۴۲ مطابق با ۱۲ ربیع الاول ۱۳۸۳، به ظاهر حضرت امام را همراه آیتالله سید حسن قمی با ماشین بنزی با همراهی سرهنگ مولوی و چند تن از مامورین ساواک از پادگان عشرت آباد به محلهی «داودیه»، در ۱۲ کیلومتری تهران، خانهی شماره ۸ که به ظاهر منزل شخصی به نام «آیتالله عباس نجاتی واعظ»، ولی در اصل مربوط به ساواک بود، منتقل شدند، و سپس آیتالله شیخ بهائالدین محلاتی هم به آنها پیوست. مدت زمان اقامت حضرت امام و آیت الله قمی و محلاتی در این خانه بیش از ۴ روز، یازدهم تا پانزدهم مرداد طول نکشید.
*عزم قاطع امام برای ادامه مبارزه
حاج احمد آقا دراین باره میگوید: هنگامی که امام را از زندان به خانهی محصوری در تهران منتقل کردند، من و اخوی به تهران آمده و خدمت امام رسیدیم. اخوی، آقا مصطفی در اولین برخورد از امام سؤال کرد که حالا تکلیف چیست؟
امام فرمود: ما باید از همین امروز شروع کنیم تا مردم دلسرد نشوند و فکر نکنند که قضیه تمام شده است.
هدف رژیم شاه ازبردن امام به داوودیه، دور نگه داشتن ایشان از مراکز پر جمعیت تهران بود، چرا که میدانست اگر ایشان را در خود تهران اسکان دهند، موجب پدید آمدن شور و هیجان و موج سهمگینی خواهد شد و ممکن است شورش طوفان باری را بدنبال داشته باشد که خاموش ساختن آن به آسانی ممکن نگردد. ولی علیرغم تمام تدابیر امنیتی، تدارکات، پیش بینیها و پیشگیریهای دامنهدار و همه جانبه هنوز ساعتی از آزادی امام نگذشته بود که خبر آن برقآسا در سراسر تهران انعکاس یافت و تهران را تکان داد؛ و مردم فوجفوج به دیدار امام در داودیه رفتند.
*صف کشیدن مردم برای دیدار در داودیه
دیری نپایید که داوودیه از جمعیت آکنده شد و ازدحامی فوقالعاده به وجودآمد. مردم از در خانهای که امام در آن اسکان داشت تا مسیر بسیار طولانی صف کشیده بودند و با نظم و انضباط ویژهای در انتظار فرار رسیدن نوبت برای دیدار با او لحظه شماری میکردند و از آنجا که به علت کثرت جمعیت، توقف در محضر امام خمینی موجب معطلی و سرگردانی و معطلی میشد، خود مردم از توقف در محضر او خوداری میکردند و پس از دستبوسی و اظهار وفاداری خارج میشدند تا راه برای دیگران باز شود.
*گریه امام از اظهار محبت مردم
تودههایی که به انتظار دیدن ایشان صف کشیده بودند، کاسه صبرشان لبریز شد و از امام خواستند که در مقابل پنجره قرارگیرد تا همگان او را ببینند. امام از جا برخاسته و مقابل مردم قرار گرفت و با بلند کردن دست، به احساسات پرشور و هیجان آنان پاسخ داد، ولی دیگر نتوانست خودداری ورزد. به یکباره فریاد کشید: «آخر من با اینگونه احساسات مردم چه کنم!» و دستمالی بر چهره گرفت و به گریستن پرداخت. تا آن روز کسی امام را گریان ندیده بود، لیکن کشتار بیرحمانه شاه در ۱۵ خرداد، ضربه سنگینی بر امام وارد آورد.
*فشارهای علما و مردم جواب داد
به هر حال، رژیم شاه که میخواست همه جا وانمود کند که امام خمینی را آزاد کرده و هرگونه قید و بندی را نسبت به او برداشته است و رفت وآمد به حضور او کاملا آزاد است از عکاسان، فیلمبرداران و خبرنگارن خارجی دعوت کرد که به «داودیه» بروند و از آنچه مییبینند عکس بردارند و گزارش کنند. خبرنگاران خارجی نیز خبر آزادی امام و رفت و آمد مردم به محضر ایشان را با عکس و تفصیلات به دنیا مخابره کردند که مایه مسرّت و خرسندی آزادیخواهان جهان شد. تلگرافهایی به عنوان تبریک، به مناسبت آزادی امام از حوزه علمیه نجف و بسیاری از کشورهای اسلامی به مراکز دینی و مقامات روحانی ایران مخابره شد.
*کنترل ساواک بر مهمانان و گفت و گوها
ساواک که خانه و محل دیدار امام با میهمانان را از پیش کنترل میکرده، از دیدارها و گفتگوهای مقامات روحانی با امام و دیدگاه امام درمورد برخی از مسائل وجریانها چنین گزارش کرده است: «عصر دیروز به مناسبت آزاد شدن آیتالله روحالله خمینی از زندان، اغلب از روحانیون و علمای طراز اول و دوم، همچنین معممین و بازاریها و اصناف و سایر طبقات مردم، در منزل آیتالله نجاتیِ واعظ به ملاقات [امام]خمینی رفته، و بین روحانیون طراز اول؛ آیتالله بهبهانی، شریعتمداری، میلانی، نوری، مرعشی نجفی، خوانساری و خلاصه عموم آیتاللهها و حجج الاسلام وجود داشتهاند و دستهدسته ازمردم به منزل داخل و در حالی که در صف ایستاده بودند، به نوبت سینه و دست و پای خمینی را میبوسیدند و عموماً هم متأثر شده وگریه میکردند
و تنها مذاکرهای که بین خمینی وآیتالله بهبهانی که در جوار یکدیگر نشسته بودند، احوالپرسی آیتالله بهبهانی از خمینی بود و مشارالیه پاسخ داد: خیلی خوب و موفق هستم؛ و [بهبهانی]پرسید: اینجا خواهید ماند؟
امام خمینی گفت: «تا فردا غروب اینجا هستم و بعد منزلی در شمیران تهیه کردهاند که چند روز آنجا خواهم رفت و سپس به قم میروم، ولی کارهایی است که باید انجام شود و من ایستادگی میکنم که تمام محبوسین آزاد شوند. همچنین باید جلوی انتخابات مفتضح را گرفت.» و آیتالله بهبهانی هم تصدیق کرد و دیگر، مطلبی به علت ازدحام مردم و زیادی جمعیت مذاکره نشد و تا ساعت ۹ جمعیت مثل سیل میآمد و از یک در وارد میشدند و دست و پای خمینی را میبوسیدند و از در دیگر خارج میشدند. از جمله مذاکراتی که بین بازاریها به عمل آمد، این بود که ظاهراً قصد دارند امروز یا فردا که روز یکشنبه است، بازار را چراغانی کنند و جشن بگیرند. این موضوع بین بازاریها مورد مذاکره بود.
*منزل در محاصره رژیم
شاه که نقشه خود را در مورد انعکاس آزادی امام تا حدودی با موفقیت همراه میدید، با فرارسیدن شب شنبه ۱۲ مرداد ۴۲ و رفتن عکاسان و خبرنگاران و کاسته شدن از شدت ازدحام، دستور منع اکید رفت و آمد به محضر امام را صادر کرد! فردا وقتی مردم این خبر را شنیدند، همگی حیرتزده شدند، و وقتی به محل اسکان امام در داوودیه میرفتند، خود را با نظامیان شاه مواجه میدیدند که خانه امام را محاصره کرده بودند.
امام تا ۱۸فروردین۱۳۴۳ در داودیه تحت مراقبت شدید امنیتی قرار داشتند. شاه که قصد داشت اختلافات را پایان یافته وانمود کند، ۱۵ فروردین۱۳۴۳ رهبر محبوب مردم را تحت الحفظ به قم فرستاد. در واقع، این مرحله از نهضت، با پیروزی امام خمینی (س) پایان یافت و گامی بلند در مسیر پرنشیب و فراز انقلاب اسلامی برداشته شد.
منبع: ایسنا، دفتر نشر و آثار امام خمینی imam-khomeini.ir